جدول جو
جدول جو

معنی خواب بندی - جستجوی لغت در جدول جو

خواب بندی(خوا / خا بَ)
عمل خواب بند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواب بند
تصویر خواب بند
کسی را با خواندن افسون یا به قوۀ مانیه تیسم خواب کردن، بازداشتن کسی از خواب به وسیلۀ افسون و عزایم، ویژگی کسی که خوابش نمی برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواب گردی
تصویر خواب گردی
راه رفتن در خواب
فرهنگ فارسی عمید
(بَ کَ دَ)
بخواب رفتن. درربودن خواب کسی را:
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که بکاخ اندر یک شیشه شراب است.
منوچهری.
ترا در بزم شاهان خوش برد خواب
ز بنگاه غریبان روی برتاب.
نظامی.
ظالمی را خفته دیدم نیمروز
گفتم این فتنه ست خوابش برده به.
سعدی (گلستان).
از تشویش دزدان خوابش نبردی. (گلستان).
نه گریان و درمانده بودی و خرد
که شبها ز دست تو خوابم نبرد.
سعدی (بوستان).
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
بخیل اندرش دختری بود خرد.
سعدی (بوستان).
- امثال:
اگر دنیا راآب ببرد او را خواب برده است، این مثل را برای افراد بی اعتناء به امور زنند
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا زَ / زِ بَ)
آذین بندی شهر. آیین بندی شهر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خیا بَ)
کار خیال بند. ساختن مضمون بطرز شعر هندی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خومْ بَ)
عمل بستن خون با دارو. (یادداشت مؤلف) ، اثر دارو در بستن خون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواب بند
تصویر خواب بند
بافسون کسی را خواب کردن چندانکه تا سحر باطل نگردد بیدار شو
فرهنگ لغت هوشیار